۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه


بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
بادغیرت به صدش حال پریشان دل کرد

طوطیی را به خیال شکری دل خوش کرد
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد

قرةالعین من آن میوۀ دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشگل کرد

ساربان ،بارِ من افتاد ،خدا را مددی
که امید کرمم همره این محمل کرد

روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کَهگِل کرد

آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد

نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
چکنم بازی ایّام مرا غافل کرد