۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه





خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد

زمان خوشدلی دریاب دریاب
که دائم در صدف گوهر نباشد

غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد

ایا پر لعل کرده جام زرّین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد

بیا ای شیخ و از خمخانۀ ما
شرابی خور که در کوثر نباشد

بشوی اوراق اگر همدرس مائی
که علم عشق در دفتر نباشد

زمن بنیوش و دل در شاهدی بند
که حُسنَش بستۀ زیور نباشد

شرابی بی خمارم بخش یارب
که با وی هیچ دردسر نباشد

بتاج عالم آرایش که خورشید
چنین زیبندۀ افسر نباشد



کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد