۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه










چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس ببوی خوشش مشکبار کردم

بهرزه بی می و معشوق عمر میگذرد
بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آب روی که اندوختم زدانش و دین
نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد

چوشمع صبحدمم شد به مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

بیاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل
فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد


نفاق وزرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد