۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه









روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تنعّم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شکر ایزد که به اقبال کله گوشۀ گل
نخوت باد دی وشوکت خار آخر شد

صبح امّید که بُد معتکف پردۀ غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایۀ گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بد عهدی ایّام هنوز
قصّۀ غصّه که در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی حدّو شمار آخر شد