۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه




روزگاریست که ما رانگران می داری
مخلصان را نه به وضع دگران می داری

گوشه چشم رضائی به منت باز نشد
این چنین عزت صاحب نظران می داری

ساعد آن به که بپوشی توچوازبهرنگار
دست درخون دل پرهنران میداری

نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعره زنان جامه دران میداری

ای که در دَلقِ مُلَمَّع طلبی نقد حضور
چشم سرّی عجب از بیخبران می داری

چون توئی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دلخسته گران می داری

گوهر جام جم از کان جهانی دگر است
تو تمنّا زگل کوزه گران می داری

پدر تجربه ایدل توئی آخر ز چه روی
طمع مهر و وفا زین پسران می داری

کیسه سیم و زرت پاک بباید پرداخت
این طمع ها که تو از سیم بران می داری

گرچه رندیّ و خرابی گنه ماست ولی
عاشقی گفت که تو بنده بر آن می داری


مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
چه توقّع زجهان گذران می داری