۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه








چوبرشکست صبا زلف عنبر افشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شدجانش

کجاست همنفسی تابشرح عرضه دهم
که دل چه میکشد از روزگارهجرانش

زمانه از ورق گل مثال روی توست
ولی زشرم تودرباغچه کرد پنهانش

توخفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش

جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش

بدین شکسته بیت الحزن که می آرد
نشان یوسف دل از چه زنخدانش


بگیرم آن سرزلف و بدست خواجه دهم
که سوخت حافظ بیدل از مکر دوستانش